سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از شهوت پنهان بپرهیزید : دانشمند دوست دارد که کنارش بنشینند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :21
کل بازدید :66997
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/30
8:49 ع

حرف اول- بعد از چند ماه هنوز خاطرات سفر همدان باقی مونده . خب میرسیم به آخرین روز اقامت در همدان . این روز را اختصاص دادیم  به بازدید از غار علیصدر . آخرین بار من بچه بودم که با خانواده ام رفتیم غار اصلا یادم نمیومد فضای غار را . این بار داشتیم با بچه خودم میرفتیم غار. از این لحاظ جالب بود .

خلاصه صبح زود بعد از خوردن صبحانه حرکت کردیم سمت غار. غار علیصدر از همدان خیلی دور میشد . یعنی یک جاده ای بود که نهایتا می خورد به کرمانشاه . اتفاقا برنامه ام این بود که از علیصدر بریم کرمانشاه خونه مجتبی (همخوابگاهی من زمان دانشجویی ) .قبل از حرکت هم بهش زنگ زدم. ولی گفت داریم اثاثمون را جابجا می کنیم. دیدم سرشون شلوغه بیخیال رفتن به کرمانشاه شدم. بعدا فهمیدم شانس آوردم. چون اون راه خیلی خطرناک بوده .

خلاصه رسیدیم به مجموعه تفریحی غار علیصدر . اجبارا ما را راهنمایی کردند به پارکینگی که کلی از ورودی غار دور بود . یک عالمه مغازه و دکه بین راه بود که اجبارا باید ازشون بازدید می کردیم و احیانا چیزی می خریدیم. رسیدیم به قسمت فروش بلیت . دو جور بلیط به فروش می رفت. یکی بلیت معمولی  که باید 2 ساعت صبر می کردیم و البته ارزانتر بود. و یک بلیت فوری بود و البته گرانتر  و خوبیش این بود که یکی دو تالار اضافه هم نشانمان می دادند . ما همون بلیت گرانتر را گرفتیم که سریعتر به بازدید غار برسیم.

خلاصه دلارام را خوب پوشاندیم و به ما هم جلیقه دادند که بپوشیم . خیلی سرد نبود ولی برای بچه سرد بود. بنابراین گرمکن خودمم دورش گرفتم که سرما نخوره . از همون اول که وارد شدیم شروع کردم به گرفتن عکس. خیلی فضای جالب و رویایی ای داشت . فکرش را بکن ده ها متر زیر زمین داری قدم می ذاری. جایی که میلیونها سال فرسایش ایجادش کرده. به ما می گفتند دست به قندیلها نزنید. چون هر بار که دست می زنید زحمت صد ها سال فرسایش زمین را به هدر میدهید.

بعد از چند صد متر پیاده روی سوار قایق شدیم . 6-7 تا قایق به هم وصل بودند و یک قایق توسط راهنما این رشته قایقها را می کشید . خیلی  از فضای غار لذت می بردیم. از تالارهای بسیار زیبایی گذر کردیم. مثل تالار هزار قندیل که واقعا قشنگ بود . راهنما ما هم وارد هر تالاری که میشیدم درباره آن تالار صحبت می کرد. مثلا می گفت این قندیلها شبیه فرشته است. یا شبیه قایق و و ....

بعد از طی مسافتی ما را در یک ساحل پیاده کردند . به ما گفتند مسیر خیلی طولانی ای را باید پیاده بریم. دلارام بغلم خوابش برد و سنگینی اش بیشتر اذیتم می کرد .مخصوصا اینکه یک جا بود که باید پلکان بسیار تیز و تنگی را می رفتیم بالا . یعنتی توی اون هوای سرد من خیس عرق شده بودم. از بس بهم فشار اومد. اصلا پشیمون شدم چرا دلارام را اوردم غار. کسی بهم نگفته بود این همه پیاده روی داره که . فقط خستگیش به تنم موند .

خلاصه رسیدیم به ساحل و دوباره سوار قایق شدیم. چند تالار دیگه را هم دیدیم. وای از آب خنک اونجا بگم که چه لذتی داشت دستت را داخلش می بردی. به ما گفته بودند که از این آب نخورید . چون املاح زیاد داره. ولی من یک کم خوردم. زیاد بد نبود . کلی هم عکس و فیلم گرفتیم و بعد رسیدیم به ساحل. یک کم دیگه پیاده روی کردیم و بالاخره از غار اومدیم بیرون . تازه دلارام از خواب بیدار شد. بیچاره اصلا از غارنوردی ما چیزی نفهمید .چند سال دیگه بزرگ بشه گیر میده به من که من که غار نرفتم. دوباره بریم.

وقتی از غار اومدیم بیرون حسابی گرسنه شده بودیم. جاون خالی. رفتیم یک دیزی زدیم توی یکی از دیزی سراهای سنتی . دلارام ولی گیر داده بود. پیاز بخوره. همچیت با ولع پیاز می خورد که اشک از  چشمانش جاری شده بود . بعدش هم سوار ماشین شدیم و برگشتیم همدان. تا رسیدیم خونه به قدری تشنه بودیم که یک هندوانه درستی را یک دفعه خوردیم. دلارام هم خیلی تشنه اش بود. اونم کلی هندوانه خورد. خلاصه یواش یواش جمع و جور کردیم که بریم ملایر.که ماجراهای آن را در قسمت بعدی خواهم گفت .


94/9/2::: 11:30 ع
نظر()
  
  
<      1   2